کد مطلب:231957 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:293

مقدمه ی مترجم و شارح
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

ستایش دور از آلایش، سزاوار درگاه حكیمی جل شأنه تواند بود كه بیماران جهالت و نادانی را مداوا به شربت دانش و عرفان نموده، و تدبیر مزاج عالم كن فیكون را به طبیعتهای مختلفه ی عناصر و اركان فرموده.



ای گشاینده ی خزاین جود

نقش پیوند كارگاه وجود



آفرینش، رقم كشیده ی تست

هر چه جز تست آفریده ی تست



و درود بی قیاس و ثنای مشید اساس؛ برگزیده ای را كه هادی سبل و خاتم انبیاء و رسل، گنجینه ی راز غیبی و مخزن اسرار لاریبی، شمه ای از القاب همایون اوست. یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما. و صلوات سامیات و تحیات نامیات، نثار اهل بیت طیبین و عترت طاهرین آن حضرت - كه شفابخش درون دردمندان و غم زدای خاطر مستمندان؛ و بعلم كامل و عرفان شامل، حلال مشكلات جهانند - باد الی یوم المیعاد.

اما بعد چون رأی عالم آرای و ضمیر منیر بیضا تأثیر بندگان اقدسی مكان، نواب كامیاب، مالك رقاب، گردون قباب، سپهر عظمت و جلالت، سلطان خورشید طلعت، اشراف اقدس همایون كیوان رفعت، گردون هیبت، خسرو



[ صفحه 22]



عرش سریر بهرام صولت، خدیو مشتری فطنت، عطارد درایت، خاقان انجم سپاه ملك احترام، قا آن آفتاب كلاه فلك احتشام،



شهی كه تا در او كعبه ی ملوك شدست

چهار گوشه ی امن و امان بود چو حرم



خطاب كرده بدو چرخ شهریار زمین

لقب نهاده بد و عقل مرزبان عجم



اختر برج نبوت و امامت و گوهر درج ولایت و كرامت، چراغ دودمان نبوی، فروغ خاندان مرتضوی، صاحب قرآن ثانی، برگزیده ی جناب سبحانی، آئینه ی سبحات الهی، مظهر تجلیات رحمت نامتناهی، مبین معانی فتوت، ترجمان مبانی مروت، دشمن گداز، عدو شكار، مهبط عوارف، پروردگار تاج بخش، ممالك ستان، معمار عالم كون [و] مكان، چهره نمای اقبال عالی، واسطه ی مزاج ایام و لیالی، فر اكلیل جهانبانی، زینت ده چهار بالش كامرانی، مطلع انوار سلطنت عظمی، حامی دین مبین و ملت كبری، جمشید شأن، جم نشان، جهانگیر جهانبان، صاحب فر فریدونی، رازدان اسرار درونی، سواد خوان خط پیشانی، وارث ملك سلیمانی، نهال بوستان صفوی، گلبن گلستان مصطفوی، مروج مذهب بحق ائمه ی اثنی عشر، كلب آستان جده امیرالمؤمنین حیدر،



فرزانه شاه عادل عباس بن صفی

دریای سیل قطره و ابر گوهر نثار



حكمش جهان نورد و سخایش خزینه بخش

عزمش ستاره جنبش حزمش زمین قرار





[ صفحه 23]





چون نار، تیز خشم و چون باد، روح بخش

چون آب، پاك طبع و چون خاك بردبار



شاه عباس ثانی موسوی صفوی بهادر خان - خلد الله ملكه و جلاله و افاض علی العالمین لطفه و احسانه - پرتو توجهات به نشر انواع كمالات انداخته، با وفور صرف عزیمت ثریا به نجدت به جانب تشیید قواعد شهنشاهی، و بسط همت والا بهجت به ترصیف معاقد جهانبانی، اكثر اوقات خجسته ساعات را، صرف دقایق علوم و آگاهی ساخته و می سازد.

و كمترین غلامزادگان قدیمی و دعاگویان صمیمی - المفتاق الی فضلة ربه الغنی - محمد نصیر بن قاضی بن كاشف الدین محمد الیزدی - اعانهم الله بلطفه الابدی و اغاثهم بعطفه السرمدی - را بخاطر فاتر رسید كه به زبان فارسی، شرحی در غایت ایضاح و اختصار بر رساله ی ذهبیه رضویه در علوم شریفه ی طبیه منسوب به حضرت امام ثامن ضامن امام الثقلین و یعسوب الخافقین علی ابن موسی الرضا علیه من الصلوة ازكاها و من التحیات انماها، كه تاسیس اساس این رساله ی شریفه اگر چه به حسب ظاهر به جهت خلفای عباسیان داده، اما در مجال حقیقت دور و مستعبد نیست نزد اهل بصیرت و رؤیت كه امام علیه السلام تألیف آن و ترصیف آن به جهت سلاطین عظام بنی العباس و خواقین فخام قاتل المشركین و اصحاب الرأی و القیاس نموده به املای فرخنده نظام و انشای خجسته انجام ترتیب اساس آن داده، مرقوم قلم شكسته رقم سازد و به تحفه ی شاهیه ی عباسیه در شرح رساله ی ذهبیه ی رضویه موسوم سازد و آنرا وسیله ی بساط بوس مجلس آیین شاهی و محفل



[ صفحه 24]



ارم تزیین پادشاهی نماید. امید كه ازین مور ضعیف این تحفه ی محقر شرف قبول درگاه سلیمانی و عیار از غبار كیمیا آثار بارگاه صاحبقرانی یابد



ای كه كرمه ی خوشه چین سنبل فضلت شود

كمترینش خوشه ی پروین شود كو را دهد



پیش موسی ساحری این محض مالیخولیاست

پیش عیسی لاف طب این علت سودا دهد



از سلیمان یاد كن از مور و از پای ملخ

این از آن باب است دردسر همین زیرا دهد



ساحت تو اهل معنی را پناهی باد و هست

كز حوادثشان پناه این عروة الوثقی دهد



و قبل از خوض بر شرح این رساله ی شریفه مقدمه ای به جهت ازدیاد اذعان و اعتقاد مؤمنان و شیعیان به صحت مضامین آن كلام فرخنده انجام و انتساب آن رساله ی مذهبه به امام همام علیه و علی عترته السلام و وفور ایقان و اعتماد بر اسناد حدیث این رساله شریفه در سلك تقریر و سمط تحریر كشیم.

والد ماجدم داعی دولت دوام ابدی - عفی عن خطیئاته بالنبی و الوصی - نقل فرمودند كه در نسخه ای معتبره از این رساله ی ذهبیه كه به خط حضرت استادی - و من الیه فی العلوم الشرعیه استنادی - المجتهد فی زمانه الشریف شیخ بهاء الملة و الدین محمد اقدس الله نفسه و روح رمسه بود. قبل از شروع در اصل مطلب حدیثی منقول بود به این سند مذكور بعد كه ترجمه آن مجملا این است. خبر داد مرا شیخ جعفر بن محمد دوری كه خبر داد مرا ابوعبدالله بن و هبان بن محمد بن شبیر بصیری ازدی كه معروف است



[ صفحه 25]



این ابوعبدالله به دبیلی كه او روایت می كرد از محمد بن الحسن بن محمد بن جمهور القمی كه او گفت حدیث كرد مرا پدرم حسن بن محمد بن جمهور كه او گفت حدیث كرد مرا پدرم كه از مخصوصان و ملازمان خاص و شیعیان امام همام علی بن موسی الرضا علیه التحیة و الثناء بود و همیشه در خدمت و ملازمت آن امام معصوم می بود و در وقتی كه امام از مدینه ی طیبه به خراسان سفر می كرد به جانب مامون، پدرش همراه امام بود تا به خراسان، تا آنكه امام در طوس شهادت یافت. و سن شریف امام در آنوقت چهل و نه سال بود. و بعضی گویند چهل و هفت سال. كه چون مأمون در مرو بود و در مجلس او حضرت امام علیه السلام و جمعی از حكما و اطبا مثل یوحنا بن ماسویه و جبرئیل بن بختیشوع و صالح بن مهله هندی و غیر از ایشان جمعی از حكما همه حاضر شدند، سخنی از طب مذكور شد پس مأمون و آن حكما كلام در این باب طولی دادند. و هر یك از ایشان كلامی در طب و كیفیت تركیب این بدن از عنصرها ضد یكدیگر و خلطها و طبیعتهای مختلفه و مضرتها و منفعتهای این اغذیه و آنچه به بدن می رسد از حوادث آسمان به سبب فلك و طالعهای مختلفه مذكور می ساختند. و امام علیه السلام ساكت بود، پس مأمون گفت: چه می گویی ای ابوالحسن در این سخنان كه هر یك از این جماعت یك قسمی گفتگو در آن می نمایند. و ضرور است كه بشناسیم ما غذاهای نافع را از غذاهایی كه به بدن ضرر می كند و در تدبیر این بدن سعی نماییم. پس امام علیه السلام گفت: ای امیرالمؤمنین نزد من هست آنچه خود تجربه كرده ام از این مقدمات و صحت آن را به آزمودن و



[ صفحه 26]



مرور ایام خود یافته ام با آنچه پیش از من انبیا و اوصیاء و معصومین سابقین علیهم السلام تجربه كرده اند و مرا بر آن مطلع ساخته اند از مسائلی كه جایز نیست انسانی جاهل به آن مسئله ها باشد. و عذر مسموع نیست از كسی كه ترك آن مسائل مجربه را بكند. و من جمع می كنم این مسائل را با آنچه احتیاج به دانستن آن باشد. پس راوی می گوید: كه چون مأمون به تعجیل به بلخ رفت و امام در مرو توقف نمود، مأمون كتابتی از بلخ به امام نوشت و طلب نمود از او كه آن مسائل طبیه ای را كه خود تجربه كرده است و آنچه انبیاء و معصومین قبل از امام تجربه كرده اند كه احتیاج به آن واقع می شود در ماده ی طعامها و شربتها و دواها و منافع و مضرتهای آن و آداب حجامت و رفتن به حمام و كشیدن نوره و تدبیر بدن نمودن و باقی آنچه مسافر و مقیم را بدان احتیاج واقع می شود، امام علیه السلام مكتوبی به مأمون نوشت و این رساله ی شریفه را كه از مجربات او و معصومین سابق است نوشته و فرستاد. و راوی گوید: كه چون این رساله ی شریفه به مأمون رسید بسیار فرحناك شد. و امر كرد به طلا این رساله را بنویسند به این سبب این رساله را ذهبیه و مذهبه می گویند. و در آخر این رساله راوی نقل كرده است: كه امام علیه السلام نصیحت كرد مأمون را كه التفات مكن به قول جماعتی كه می گویند از اهل جهالت، كه بسیار خوردیم فلان غذاها و فلان شربت را و هیچ مضرتی نیافتیم. پس احتیاج نیست كه به مسائل طبیه عمل كنیم. به دستوری كه همیشه غذاها و شربتها خورده ایم و مضرت نیافته ایم عمل می كنیم به جهت آنكه شخصی كه این را



[ صفحه 27]



می گوید از بابت حیوانات بی شعور است كه نمی فهمند كه چه چیز به او نفع می دهد و چه چیز مضرت می دهد. و قصه ی او شبیه است به قصه ی دزدی كه یكمرتبه دزدی كرد و او را نگرفتند و عقوبت نكردند. پس حریص شد و دیگر [بار] دزدی می كند پی در پی، تا آخر گرفتار می شود و او [را] سیاستهای عظیمه می كنند و دستها و پاهای او را می برند. اگر مرتبه ی اول او را می گرفتند جزای سهلی او را می دادند پس چنانچه دزد از نگرفتن در دزدی اول، نمی باید در دزدی دلیر شود، چه در آخر الامر سیاستهای عظیمه او را می كنند. آدمی نیز چند غذا و شربتهای صاحب ضرر تناول نماید نمی باید كه دلیر شود در استعمال آن، شاید در آخر الامر به امراض عظیمه و هلاكیت انجامد. و بعد از تمهید این مقدمه شروع نمائیم در مقصود بتوفیق الملك المعبود.



[ صفحه 28]